انصافا بعد از رسواییِ۲ این فیلم توجه منو به خودش جلب کرد
فیلمی که جالب شروع شد
و جالبتر تموم شد
ایده ی خوبی که داشت این بود از آینده به گذشته میرفت
تیکه تیکه از زندگیش!
همون درسی رو به من یاد داد که بارها توی زندگیم بهش فکر کردم و تحلیلش کردم
پشتِ هر داستانی یه آدمی هست و پشت هر آدمی یه داستانی!
اینکه اگه پدرش ساده نبود و حماقت نمیکرد هیچکدومِ این اتفاقا نمیفتاد
اینکه هرکسی که وارد زندگیمون میشه و یا هر ثانیه ای که به طور دیگهای میگذرونیم چقدر میتونه زندگیمونو عوض کنه
باعث میشه ما آدم بُکشیم، مواد بفروشیم، اخاذی کنیم، دزدی کنیم، و خیلی کارای دیگه ..
شایدم باعث بشه زندگیمون بهتر بشه، گیر نیفتیم و یا یکی از آدمای زندگیمونو به واسطهش بهتر بشناسیم ..
و در نهایت اینکه هیچچیز به شیرینیِ انتقام نیست!
اینکه چقد آدمِ پست و دورو وجود داره که حاضرن به راحتی سرِهم کلاه بزارن
در آخر
اینکه ذاتِ هیشکی عوض بشو نیست
به قول پدرم ذاتِ آدم چیزیه که از کودکی تا پیریش همراهشه
از بچگی هرطور که باشه، تهِ تهِ تهِ اخلاقش همیشه ثابته
آدمِ بدخواه همیشه بدخواهه و آدم خیرخواه همیشه خیرخواه
باشد که ذات تمامیِ مان نیک باشد
شب خوش ..
بعدا نوشت: یا حتی ممکنه همون آدمهایی که یهویی وارد زندگیمون شدن واسه رسیدن ما به هدفمون کمکمون کنن، کاملا یهویی!