کنکوری بودم
الان دانشجوعم
این یه وبلاگ شخصیه و امیدوارم دوست داشته باشید :)
این پایین رو تیر95 نوشتم .. :))
روزگارم بد نیست
جرعه درسی دارم
خرده هوشی سر سوزن ذوقی ..!
مادری دارم، بهتر از برگ درخت
پدری، بهتر از آب روان ..
و خدایی که در این نزدیکیست ..
من کنکوریمَ!
قبلهام یک گل سرخ ..
جانمازم میز تحریر، مُهرم چندی کتاب
تخت سجادهی من
من درس با تپش استرسم میخوانم!
در درسم جریان دارد انگیزه، جریان دارد شکست
خستگی از چهرهی زردم پیداست ...!
پی نوشت:
شاید تشابهی میان شعر اینجانب و سهراب سپهری احساس کرده باشیدندی ..
راستش آنزمانها که سهراب شاگردم بودندی
( یعنی همان زمان که به نیما یاد میدادم چگونه نیمایی بنویسندی! )
با سهراب پروژهای تکمیل همی میکردیم، که شعری بسراییم درخورِ معرفیِ خویشتن
سهراب جان نیز از روی ایدهی ما کاپی نمودندی و اندک شعری سرودندی
ما نیز به بزرگواریِ خویش بخشاییدیم شاگردکِ دستگاه کاپیِ خود را .. :|