زندگیِ یه دانشجوی [ ۹۶ ] :))

در مدار روزگار و گردش چرخ فلک، عاقبت روزی تو هم تغییر پیدا میکنی ..

زندگیِ یه دانشجوی [ ۹۶ ] :))

در مدار روزگار و گردش چرخ فلک، عاقبت روزی تو هم تغییر پیدا میکنی ..

زندگیِ یه دانشجوی [ ۹۶ ] :))

من نه آنم که زبونی کِشَم از چرخِ فلک
چرخ بر هم زَنَم اَر غیر مرادم باشد ..
(اندکی تغییر در حافظ جانا!)


به بلاگِ من خوش اومدین
من یه کنکوری بودم!
یه کنکوریِ ۹۶
که هنوز باورم نمیشد چقد زود رسیدم به این سن
از شش سال پیش یا بیشتر، میگفتم پس کنکور کِی میرسه؟
چرا نمیرسه؟ :))))
خلاصه که رسید ..
به این ایمان داشتم که با تلاش همه چی ممکنه
این بلاگو نگه داشتم تا امسال که از کنکور برگشتم!
تجارب و اتفاقاتمو نوشتم ..
ممنون که همراهمین

پیام های کوتاه

۶۰ مطلب با موضوع «رها نوشت» ثبت شده است

نمیزارن! نمیزارن عادت کنیم!

تازه داشتم به این که صبحا برم کتابخونه تا شب و درس بخونم عادت میکردم

حالا باید بریم مدرسه!

عادت کردم صبحا درس بخونم

الان باید عادت کنم شباهم بخونم! میشه!!؟ باید بشه !!

مرداد خیلی شلوغ میشه سرم

هم باید سوم مرور کنم برای قلمچی

هم دومو طبق برنامم بخونم

هم مدرسه درسای سال چهارمو درس میده باید بخونم

هَی وای من ..!

احساس میکنیم داریم میفتیم روی غلطک!

ینی از فردا دیگه واقعنی توی کنکوریم و سرمون گرمه ..!

  • ۱ نظر
  • ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۰۰:۵۴
  • جغد آبی

چرا باید برتر باشیم؟ چرا باید مقایسه شویم؟ چرا خودمان را نادیده بگیریم؟ چرا دیگران تصور میکنند ما را بهتر از خودمان میشناسند؟ چرا تمام زحمت‌هایمان، موفقیت‌هایمان و نکات مثبتِ زندگی‌مان را نادیده میگیرند؟ فقط چون برتر نیستیم؟ چون اسم‌مان در لیست برترها نیست؟ مگر چه میشود من خودم باشم؟ چه میشود من همانی باشم که گاه از خود خسته و دلگیر میشوم و گاه به خودم افتخار میکنم؟ مگر همه همین نیستند؟ مگر همه اشتباه نمیکنند؟ اشتباهاتشان را تکرار نمیکنند؟ فقیهی دانشمند (به معنای واقعیِ دانشمند) میگفت کنکور مهم نیست، نتیجه مهم نیست، آنچیزی مهم است که در طول این یکسال به دست می‌آوری. آن شناختی مهم است که از خودت پیدا میکنی، آن تغییرِ مثبتی‌ست که در زندگی‌ات ایجاد میکنی.

از مسیر کتابخونه تا خونه خوشحال بودم، به معنای واقعی

امروز زحمتمو بیشتر کردم و بیشتر مباحث رو خوندم

امروز سعی کردم شادتر باشم، با انگیزه‌ی بیشتری درس بخونم

من امروز با عشق درس خوندم

موقع خوندنِ شیمی انقد محوش بودم که ۲.۵، ۳ ساعت پشت سرهم خوندم و اصلا متوجه گذر زمان نشدم، منی که پارت‌هام یک ساعت میشد خسته میشدم!

امروز خیلی روزِ خوبی بود و من واقعا خوشحال بودم که تلاشمو کردم، و اینکه وقتی خیلیا از کتابخونه برگشتن خونه و من هنوز توی کتابخونه داشتم درس میخوندم

وقتی اومدم خونه، آرزو کردم کاش توی این یکسال کتابخونه شبانه روزی باز بود و من هیچوقت برنمیگشتم خونه

توی زندگیِ هر آدمی یه عده خیلی مهمّن، نمیتونی ازشون بگذری. حرفا و کارا و نظراشون برات مهمه. میخوای بدونی چه فکری دربارت میکنن چه نظری دارن و خوشحالی و ناراحتیاتو باهاشون تقسیم کنی



پ.ن: این رو ۲۰تیر که واقعا ناراحت بودم نوشته بودم ولی ارسال رو نزدم

الان خواستم توی پیجم باشه

بالاخره این وبلاگ قراره همه اتفاقای منو شامل بشه!

  • جغد آبی

یه کنکوری باید ورزش کنه! وگرنه تا کنکورش شکل یه گوجه تپلو میشه! =))

ازبس نِشسته و فقط میخوره :|

ما نیز شروع کردیم!

۳۰ دقیقه پیاده رویِ تند و یه ربع ورزش + ژلِ لاغری!

مقداری چاق شده ام :| مقداری بیش از مقداری :|

وسواس گرفتم! اصلا نمیخوام تپل به نظر بیام!

نزدیکِ ۲۰۰ کالری کم کردم

حالا هوس بستنیییی کردم! چ کنم من !!!!!

اگه بتونم ورزشو هرروز ادامه بدم خوبه .. تا کنکور گوجه نمیشم!

عروسیِ خاله هم اولِ مهره، باید تا اون موقع حداقل ۵ کیلو کم کنم :||

  • جغد آبی

فیلم "یخ زده"

میشه گفت ترکیبی بود!

هیجان داشت، ترسناک بود، غم انگیز بود ..

یه حالت خاصی داشت این فیلم

برای زنده موندن خودشون تلاش کردن و درنهایت فقط دختره زنده موند ..

اونجاش که پای پسره شکست! واقعا ترسیدم! چون حس کردم استخون پای من در رفته :|||

اگه خواستید ببینید تنها باشید

چون قراره زیاد جیغ بزنید ! و با بازیگرا و گرگا حرف بزنید! البته اگه مث من خل باشید :|

  • جغد آبی

مقاومتی که من دربرابرِ تغییراتِ زندگیم دارم،

بِرِلیُم در برابر اکسایش شدن نداره :|


#شیمی‌خوانده !!

  • جغد آبی

عادت کن بتونی تنها بمونی

چون بعدا "مجبوری" تنها بمونی ..

  • جغد آبی

چقد سخته .. خودتو آروم نگه داری

در برابر حرفاشون طعنه هاشون نابودکردناشون

همه ی حرفاشونو میزنن و زحمتاتو بی ارزش میبینن

و توقع دارن ناراحت نشی ..

وقتی دربرابر حرفاشون حتی اشک هم نمیتونی بریزی

انقد شوکه میشی که فقط نگاهشون میکنی

:)

  • جغد آبی

انصافا بعد از رسواییِ۲ این فیلم توجه منو به خودش جلب کرد

فیلمی که جالب شروع شد

و جالبتر تموم شد

ایده ی خوبی که داشت این بود از آینده به گذشته میرفت

تیکه تیکه از زندگیش!

همون درسی رو به من یاد داد که بارها توی زندگیم بهش فکر کردم و تحلیلش کردم

پشتِ هر داستانی یه آدمی هست و پشت هر آدمی یه داستانی!

اینکه اگه پدرش ساده نبود و حماقت نمیکرد هیچکدومِ این اتفاقا نمیفتاد

اینکه هرکسی که وارد زندگیمون میشه و یا هر ثانیه ای که به طور دیگه‌ای میگذرونیم چقدر میتونه زندگیمونو عوض کنه

باعث میشه ما آدم بُکشیم، مواد بفروشیم، اخاذی کنیم، دزدی کنیم، و خیلی کارای دیگه ..

شایدم باعث بشه زندگیمون بهتر بشه، گیر نیفتیم و یا یکی از آدمای زندگیمونو به واسطه‌ش بهتر بشناسیم ..

و در نهایت اینکه هیچ‌چیز به شیرینیِ انتقام نیست!

اینکه چقد آدمِ پست و دورو وجود داره که حاضرن به راحتی سرِهم کلاه بزارن

در آخر

اینکه ذاتِ هیشکی عوض بشو نیست

به قول پدرم ذاتِ آدم چیزیه که از کودکی تا پیریش همراهشه

از بچگی هرطور که باشه، تهِ تهِ تهِ اخلاقش همیشه ثابته

آدمِ بدخواه همیشه بدخواهه و آدم خیرخواه همیشه خیرخواه

باشد که ذات تمامیِ مان نیک باشد

شب خوش ..


بعدا نوشت: یا حتی ممکنه همون آدم‌هایی که یهویی وارد زندگیمون شدن واسه رسیدن ما به هدفمون کمکمون کنن، کاملا یهویی!

  • جغد آبی

و ما نسلی هستیم که دلتنگی‌هایمان را در برنامه‌های اجتماعی به جا گذاشتیم

خاطراتمان مُشتی عکس و خیابان‌هایی که در تاریکیِ شب ما را در خود احاطه میکردند

میخواستیم معنای زندگی را دربیابیم، دریغ از آنکه معما نیست، معنا نیست، حس است ..

احساسش نکردیم .. از تمام پستی و بلندی‌هایش عبور کردیم و به اینجا رسیدیم

جایی که دیروزِ فرداهایمان است

پس چرا احساسش نمیکنیم؟ چرا مشتاق گذرش هستیم؟

به مورچه ‌هایی میمانیم که دائم درحال جنب و جوش برای جمع‌آوری دانه به هنگامِ زمستانند؛ غافل از اینکه طوفانی سهمگین در راه است و زمستان، فصلی که مورچه ها شروع به استفاده از غلاتشان میکنند، فصلِ مرگِ آنهاست ..

باشد که بتوانیم لذت‌های اکنون را دریابیم .. :)


#خود_نوشت

  • جغد آبی
همیشه دربرابرِ کسی که بهت آسیب رسونده مهربون باش، غمگین ولی مهربون
یه عذاب وجدانی میگیره که با انتقام هم نمیتونسی اون حس گَند رو در او به وجود بیاری ! #_#
  • جغد آبی