بایاس پروجکشن
این اشتباه ادراکی که ما فکر می کنیم در آینده هنوز همین آدمی هستیم که حالا هستیم.
یک نمونه بسیار ساده ولی بسیار واضح از این بایاس زمانی است که به خودمان میگوییم «از فردا ورزش می کنم / درس می خوانم / خوب غذا می خورم و ...».
در لحظه برگشتن از شرکت یا دانشگاه یا مدرسه، فکر می کنیم که ما فلان کار را دوست داریم پس از فردا آنکار را خواهیم کرد. ما در اینجا درگیر بایاسی هستیم به نامپروجکشن بایاس که شاید بتواند آن را تمایل به انداختن تصویر حال به اینده ترجمه کرد. ما در این لحظه فکر می کنیم که فردا دقیقا همین آدم با همین علایق خواهیم بود و معلوم است که دوست خواهیم داشت ورزش کنیم یا درس بخوانیم یا هر چیز دیگر ولی وقتی فردا از راه میرسد، آدم دیگری هستیم تحت تاثیر هورمونها، خستگیها، تفکرات و درگیریهای آن زمان که احتمالا اولویت درس خواندن یا سالم غذا خوردن یا ورزش کردن را کم میکنند (:
انسان در هر لحظه ساخته میشود و اشتباهترین فکر این است که در شانزده سالگی فکر کنیم می دانیم قرار است در سی سالگی دقیقا چه کاره باشیم و حالا از طریق یک خط مستقیم باید به آنجا برسیم.
در متنهایی که سعی می کنند با احساسات شما بازی کنند تا کتابهایشان را بفروشند، از شما میپرسند «آیا به آرزوی کودکی خود رسیدهاید؟» و بعد از کمی بازی احساسی از شما میخواهند قهرمان باشید و به باورهای کودکی برگردید و .. و تنها هدفشان هم تحریک احساسات است تا فکر کنید «بله چقدر زندگی من به فنا رفته است» و از اینکه پول کتاب یا سخنرانی یا کلاس را دادهاید، احساس مثبتی بکنید. بدون شک خودتان هم این را میدانید که هیچ کس بعد از بیرون آمدن از این جلسهها، کار مهندسی اش را رها نمیکند تا فضانورد یا غواص بشود! عمیقا پیشنهاد می کنم که در هر لحظه از زندگی باید در حال فکر کردن به زندگیتان باشید و کاری که میکنید و نگران این باشید که نکند روزمره شوید و ... ولی همانقدر که خندهدار است یک مرد چهل ساله، کارش را رها کند و از یک جوان پانزده ساله بپرسید «حالا شما بفرمایید من چکاره بشوم» این هم خنده دار است که یک نفر در پانزده سالگی بخواهد به طور دقیق مشخص کند که در چهل سالگی قرار است مشغول چه کاری باشد
منبع : لینوکس و زندگی